و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

مسعود کفترباز

وقتی بچه بودم تموم عشقم این بود که بریم خونه خاله و .....

آخه یکی از همسایه هاشون، مرد عجیبی بود.

قیافه ترسناکی داشت. با یه عالمه هم کبوتر.

به در خونه خاله که میرسیدیم، سعید پسرخاله شیطونم، از پشت پنجره، اشاره می کرد نیا بالا. و خودش میومد پایین. تا که مامان و خاله گرم احوال پرسی میشدند ما میرفتیم در خونه اون آقا. نباید مامان اینا می فهمیدند چون دعوامون می کردند.

اصلا همه آدم بزرگای اون محله ازش بدشون میومد. بهش می گفتند: مسعود کفتر باز! می گفتند: خیلی براشون مزاحمت درست می کنه. کبوتراش میان رو پشت بوم خونه های مردم و اونم بدون اجازه میره و کبوتراشو میاره.......

ولی بچه ها همه دورش جمع میشدند. یه وقتایی یکی دو تا از کبوتراش از خونه فرار می کردند و میومدند تو کوچه. با بچه ها میدویدیم دنبالشون، اونا هم پرواز می کردند. من تا قبل از اون، کبوترا رو فقط تو حرم امام رضا (ع) دیده بودم. به سعید گفتم حتما این آقا امام رضاست! سعید خیلی لاف بود. می گفت: نه نیست، من باهاش رفیقم.

قرار شد ازش بپرسه. یه روز سعید گفت: مسعود کفترباز پسر امام رضاست. ازش پرسیدم. اون موقع باورم شد. همیشه تو دلم می گفتم خوش به حالش. ولی هیچ وقت نمی رفت مشهد پیش باباش!

تا اینکه سعید اینا خونشونو عوض کردند و دیگه هیچ وقت هیچ خبری از اون مرد نشد.

همین تازگیا سعید رفته بود مشهد. وقتی برگشت گفت باورتون نمیشه کیو دیدم.

گفتیم: کی؟

گفت: مسعود کفتر باز!

دوباره خاطرات بچگیهام زنده شد. گفتم: خب خب تعریف کن. اونجا چیکار می کرد؟

سعید گفت: خیلی عوض شده بود. تو حرم دیدمش. تو وضو خونه. اول نشناختمش، ولی همچین که کلاهشو برداشت وضو بگیره، دیدم قیافش آشناست. عین برق به ذهنم رسید که شاید مسعود کفتر باز باشه. ازش پرسیدم. گفت: آره جوون. ولی نمیشناسمت. بچه کجایی؟ مسافری؟

خودمو معرفی کردم. بغلم گرفت. خیلی خوشحال شد. از کبوتراش پرسیدم.

گفت: خدا به ما یه دختر خوشکل داد. بعد چند سال دخترم سحر مریض شد. دکترا گفتن دیگه کاریش نمی تونیم کنیم. ببرش خارج. باورم نمیشد. آه در بساط نداشتم. همه داراییم همون کفترا بودند. شنیده بودم که امام رضا هم کبوتر داره. شبونه زدم به راه تا رسیدم به مشهد. فقط اومدم تو حرم به امام گفتم همه همه کفترامو نذرت می کنم سحرمو به من برگردون. همین و برگشتم شیراز. سحر حالش بدتر شده بود. دیگه حتی حرف هم نمیزد. یه نصف شبی، سحر از خواب پرید و گریه می کرد. حرف میزد و مامانشو صدا می کرد. سحر زبون باز کرده بود. یواش یواش داشت بهتر میشد. تا اینکه باز بردیمش پیش دکترش. خیلی تعجب کرد. اونجا بود که فهمیدم امام رضا کیه.....

ما که از مال دنیا چیزی نداشتیم، اما همین چار تا کاسه و بشقاب رو جمع کردیم و اومدیم مشهد زیر سایه دکتر سحر، زندگی می کنیم.

همه همه کبوترام رو هم آوردم تو حرم آزادشون کردم.

به سعید گفتم: یادت هست اونوقتا می گفتی مسعود کفترباز، پسر امام رضاست؟

نظرات 14 + ارسال نظر
آخوند بلاگ دوشنبه 4 آبان 1388 ساعت 08:22 ب.ظ http://roohani.blogfa.com/

سلام
مطلب خوبی بود
استفاده کردم
در پناه اما رضا باشید

آناهیتا دوشنبه 4 آبان 1388 ساعت 10:55 ب.ظ http://iceheart3.blogspot.com/

سلام وبلاگ قشنگی و پر محتوی داری به وبلاگ منم سری بزن تا با هم بیشتر همکاری کنیم ، بدون هیچ هزینه و وقت ، اصلآ بدون کلیک روی تبلیغات و عضو شدن تو سایتهای مختلف می تونی درآمد داشته باشی مهم اینکه هر وقت که تو اینترنت بری حالا هرکاری داشته باشی دانلود کردن یا وبلاگ update کردن و بازی کنی وغیره برات درآمد حساب می شه چیزی واقعا از دست نمی دی حتی اگه وقتی براش نذاری هر ماه $20 می گیری

ساحل افتاده در پاخ به جناب بابک پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 09:50 ق.ظ

سلام
متاسفانه چون کامنت شما کلات غیر اخلاقی زیاد داشت نتونستم اینجا به نمایش بزارمش.

گفته بودید منتظر جواب می مانید. پس بشنوید:

درسته من ایرانی هستم اما یک ایرانی مسلمانم. و بیش از ایرانی بودنم به مسلمان بودنم افتخار می کنم.

برادرم
اگه بعضی ها با بد مسلمای کردنشون آبروی اسلام رو بردند من و شما نباید همه اعتقاداتمون رو زیر سوال ببریم.
اصلا شایسته نیست که درباره امام علی علیه السلام تا امام مهدی علیه اسلام این صفات ناپسند رو نسبت بدید.

اگه مایلید در این باره بیشتر بحث کنیم لطفا کامنت بعدی رو مودبانه بنویسید تااون رو برای دید عموم بزاریم تا همه خوانندگان این وبلاگ بتونند با من و شما تبادل نظر کنند.

ممنون

مجید پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 02:42 ب.ظ http://majid225mahboobi.blogfa.com

سلام خانم رحمانی! تأخیرم را ببخشید! باید زودتر از اینها خدمت می‌رسیدم. این دفعه آمدم و مطلبی را از وبلاگتان به امانت بردم. امیدوارم راضی باشید که مطمئنم راضی می‌شوید.

علی پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 03:10 ب.ظ http://khatkeshh.blogfa.com

سلام ممنون که خبرم کردید
ولادت امام رضا(ع) را هم تبریک میگم.
و در گذشت قیصر امین پور را هم تسلیت

دوست پاییزی پنج‌شنبه 7 آبان 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

سلام خانومی
خوبی؟؟
ممنون از شعر قشنگت من که با اجازه گذاشتمش تو وبلاگم/..
امام رضا خیلی کارا تو زندگی من کرده.. همه عجیب قریب.. من که خیلی نوکرشم..
میگم مثل اینکه سرت خیلی شلوغه ها.. هیچ خبری ازت نیست..
به همه سلام برسون..انشالله که عیدیتون رو هم از خود اقا بگیرید..

سابقا عشقی جمعه 8 آبان 1388 ساعت 01:29 ق.ظ

حالی کردیم

کاکوشیرازی شنبه 9 آبان 1388 ساعت 10:39 ق.ظ http://arj57.blogfa.com/

یا ضامن آهو!
در بند هواییم، یا ضامن آهو!
در فتنه رهاییم، یا ضامن آهو!
بی تاب و شکیبیم، تنها و غریبیم
بی سقف و سراییم، یا ضامن آهو!
عریانی پاییز، خاموشی پرهیز
بی برگ و نواییم، یا ضامن آهو!
سرگشته‌تر از عمر، برگشته‌تر از بخت
جویای وفاییم، یا ضامن آهو!
آلوده‌ی بدنام، فرسوده‌ی ایام
با خود به جفاییم، یا ضامن آهو!
آلوده مبادا، فرسوده مبادا
این گونه که ماییم، یا ضامن آهو!
پوچیم و کم از هیچ، هیچیم و کم از پوچ
جز نام نشاییم، یا ضامن آهو!
ننگینی نامیم، سنگینی ننگیم
در رنج و عناییم، یا ضامن آهو!
بی رد و نشانیم، از دیده نهانیم
امواج صداییم، یا ضامن آهو!
صید شب و روزیم، پابند هنوزیم
در چنگ فناییم، یا ضامن آهو


پاپیروس شنبه 9 آبان 1388 ساعت 10:50 ق.ظ http://editorist.blogfa.com

اینجا طبیبی است که ندارد نوبت
ان دل که شکسته تر بود پیش تر است.
سلام ساحل جان
چه عجب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جاده جوانی سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 03:00 ب.ظ http://parsjavan.blogfa.com

سلام.
اسم مستعارتون خیلی آشناست...
متنتون هم خوب بود.مخصوصا از تصور کودکی لذت بردم که شیرین ترین سوالها اون موقع تو ذهنمون شکل می گرفت. رسما دعوتتون میکنم به شرکت در موضوع برنامه. اجابت میکنید؟

یلدا یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 03:05 ب.ظ

نسیت بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم

؟ سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 11:04 ق.ظ

سلام
اشکمو در اوردی
سرگشته ام دعام کن.

زائربقیع پنج‌شنبه 21 آبان 1388 ساعت 09:37 ق.ظ http://www.hasanmojtaba.ir

سلام
خیلی ممنونم از ازاینکه به من سرزدین
واز اینکه دیر به دیر میام معذرت
واقعا زیبا بود
ما رو هم دعا کنید
یا حق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون

یه مرحوم از یاد رفته ؟‌!‌ شنبه 30 آبان 1388 ساعت 01:07 ب.ظ

* سلام همشــــــهری *

بعد از مدت ها به اینجا اومدم و . . . به به چه حال و هوای خوبی پیدا کردم حقیقتا این پست (مسعود کفترباز) چقدر باصفا بود و من باز چقدر اشک ریختم، یاد دوران بچگی یاد کبوترای آقا امام رضا (ع) و یاد... یاد... یاد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
راستی یادم تو را فراموش؟!
.
..
...
اومدم اینجا که بگم: ســــــــــــــــلام همشـــهری .. همین.
عزت عالی مستدام ، علی علی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــامضاء: . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد