و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

به یاد محرم

هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله 

این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله 

یک زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است 

این زن صدایش آشناست 

ای وای من این زینب است ...  

عید غدیر مبارک

نمی شود که شیعه بود  از غدیر نگفت 

کسی می آید

کسی  می آید

کسی می آید

کسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در صدایش با ماست

کسی که آمدنش را

نمی شود گرفت

و دستبند زد و به زندان انداخت

کسی از باران، از صدای شرشر باران، از میان پچ پچ ئگلهای اطلسی

و سفره را می اندازد

و نان را قسمت می کند

و پپسی را قسمت می کند

و باغ ملی را قسمت می کند

و شربت سیاه سرفه را قسمت می کند

و روز اسم نویسی را قسمت می کند

و نمره مریض خانه را قسمت می کند

و چکمه های لاستیکی را قسمت می کند

و هر چه را باد کرده باشد قسمت می کند

و سهم ما را هم می دهد

من خواب دیده ام...

کسی می آید

کسی دیگر

کسی بهتر

کسی که مثل هیچ کس نیست...