و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

بهار دلها

قرار نبود اسفندها بیاید و برود و اسفندی پیش پایت دود نکنیم 

قرار نبود زمستان برود و بهار بیاید و تو نیایی 

قرار نبود این همه طول بکشد 

دوری را می گویم 

سالهاست که بهار منتظرت هستیم 

هر سال می گویند: امسال هفت سینمان با سلام تو تکمیل می شود 

اما هفت سینمان را که می چینیم همان هفت تای همیشگی است، سیب و سرکه و سمنو و ...  

سال تحویل می شود مثل، همیشه 

عیدی می گیریم عیدی می دهیم 

سیزده روز می گذرد 

و باز هم ،روز از نو، روزی از نو 

و باز هم فراموش می کنیم ربیع الانام را  

بهار و تابستان و پاییز و زمستان هم می آیند و می روند  

 

اما آرام و قرار دل ما کی می آید؟