و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

و در آن سوی این چشم انتظاری ها ...

(موجیم و وصل ما از خود بریدن است * ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است)

اتل متل یه شاعر...

بهزاد سپهر متولد 15/3/1352 فرزند زنده یاد علیرضا سپهر در نوجوانی بر اثر سانحه ای پدر را از دست داد و با وجود سن کم به کار در کنار تحصیل پرداخت.

 در سال 1377 بود که در اثر نشست و برخاست با ایثارگران و خانواده های شهدا، قلم به دست گرفت واولین شعرش را نوشت و آن را " ع.سپهر" امضا کرد. ( عبد الله سپهر) و خود را ابوالفضل معرفی می کرد.

                                * * * * * * * * * * * * *

 زنگ زدم منزل سپهر، مادرش گوشی را برداشت. گفتم: حاج خانم اگه زحمتی نیست گوشی را بدهید به آقا ابوالفضل. با بغض گفت: ابوالفضل نیست. گفتم: کجاست؟ گفت: حالش خراب شده بردیمش بیمارستان.

الان تو بخش سی سی یو بیمارستان سینا بستری است.

  به حسین زنگ زدم. با هم رفتیم بیمارستان. با هر کلکی بود رفتیم سی سی یو بالای سرش. بیدارش کردیم. حیرت زده بلند شد و طبق معمول دو زانو رو تخت نشست.

روحیه اش عالی بود.سر به سر حسین گذاشت و گفت: خوب با شعرای من حال می کنی ها!

حسین هم به شوخی گفت: از کی تا حالا اتل متل هم شده شعر؟

فردای همانروز کیهان مقاله ای زد با این تیتر: اتل، متل، یه شاعر...

و در ادامه نوشت: سراینده اتل متل های جنگی و بسیجی ترین شاعر زمانه ما، " ابوالفضل سپهر" کلیه هایش را از دست داده و هم اکنون در بیمارستان سینا بستری است.

دو روز بعد که به عیادتش رفتم گفت: شرمنده آن دختر ساکن شهرک غرب هستم که پس از خواندن مقاله کیهان آمده بود و با اصرار می گفت که باید به تو کلیه بدهم.

بعد از چند روز مرخص شد. با همان حال ناخوش هر جا دعوتش می کردند می رفت و برای گرمی محفل شهدا شعر می خواند.

 به یک ماه نکشید که دوباره بستری شد. این بار قلبش. در بخش سی سی یو بیمارستان قلب تهران.

بعد از چند روز برای ادامه درمان کلیه هایش او را فرستادند بیمارستان امام.

نظرات 15 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 01:19 ب.ظ http://champions.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی دارین
موفق باشی
منتظر حضور گرمت هستم
یا علی

ساحل افتاده یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام دوستان عزیزم
به یاد زنده یاد ابوالفضل سپهر چند سطری نوشتم. برای اینکه طولانی نشه بقیه رو فردا می نویسم...
التماس دعا

میثم یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 01:55 ب.ظ http://yarane59.blogfa.com

سلام دوست گرامی
سخنان نسنجیده و توهین آمیز پاپ "بندیکت شانزدهم" رهبر ‪ ۷۹‬ساله کاتولیک‌های جهان علیه دین مبین اسلام و پیامبر گرامی آن ، یا ازروی جهل ونادانی می باشد یا از روی خیانت و دورویی و بسی جای تاسف که یک مقام به اصطلاح مذهبی چنین اظهاراتی کند
شعراشو خوندم واقعا هزارها حرف تو شعرش نهفته بود
یادش گرامی و روحش شاد باد انشاالله
به من هم سری بزن
یا علی مدد

ستایشگر یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 02:20 ب.ظ http://setayeshgar62.blogfa.com

به درون نور خوش آمدی
جزیی از نور به وحدانیت رسید
و به نورانیتی عظیم پیوست...
تولدت مبارک عزیز

ماری یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 02:25 ب.ظ http://harimedel.persianblog.com

سلام . خدا رحمتش کنه ... کتاب شعرش رو خوندم

بهترین بخشش آن است که منتظر تشکر نباشی.
بهترین خصلت آن است که کسی را نرنجانی.
بهترین حادثه آن است که تو را متحول سازد.
بهترین منظره آن است که صورتی را با اشک شوق ببینی.

مرد بارانی... یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.samir149.persianblog.com

دوست داشتنی بود....
روحش شاد....!
مرد بارانی...
علی علی

یه بیقـــرار یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 03:50 ب.ظ http://www.avaye-entezar.blogfa.com

-:- بسم رب المهـــدی -:-

سلام ساحل جان
قبل از هر چیز از حضورت تشکر میکنم.
مطالب زیبایی داری
خوشحال می شم باز هم به ما سر بزنی...

موفق باشی
در پناه حق
یا علـــی
« اللهـــم عجــل لولیک الفـــرج »

طلبه ی امروزی یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 04:01 ب.ظ http://talabeh.blogsky.com

سلام
اگه اشتباه نکنم یه چند تا از سروده های ایشونو با صدای خودشون شنیدم....توی سایت بچه های قلم فیل صوتی سروده های ایشونو گذاشته بودند....

حس غریب یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 06:37 ب.ظ http://hese-gharib.blogfa.com

سلام دوست گرامی...

از حضورتون در وبلاگم تشکر می کنم...

پست خیلی خوبی بود...

موفق و موید باشید...

یا مهدی فاطمه...

تنهاترین تنهایان یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 07:04 ب.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

یاد و خاطرشون گرامی باد
یادمه وقتی برای اولین بار دکلمه ای از این شعرشون رو که با صدای خودشون پر شده بود گوش کردم اشک توی چشمام حلقه زد و احساس عجیبی بهم دست داد به طوری که آرزو داشتم صاحب این اشعار رو پیدا کنم و بیشتر باهاش آشنا بشم ... اما حیف که فردای همون روز فهمیدم که ایشون شهید شدن و آرزوی من یکدفعه به محال تبدیل شد ... واقعا حیف این جور آدم هاست که شهید نشن آره آدم هایی که خودشون رو نوکر آقا اباعبدلله میدونستن ...

حسین یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 07:41 ب.ظ http://mashhadkar20.blogfa.com

سلام
وظیفم بود اما هیچ اثری تو وبلاگت نمیبینم چرا نذاشتی؟

نسرین یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 09:12 ب.ظ http://www.nasigoli.blogsky.com

سلام جالب بود.! اصلا حوصله ندارم!

پاییز یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 11:57 ب.ظ http://www.thy-fall.persianblog.com

سلام دوست... احوال شما؟ من فکر کنم دو هفته ای هست که سرم شلوغ ژلوغه و خوب به طبع باید از یه جاهایی می زدم تا به بقیه کار هام برسم ... اما چندتا نکته گفته بودین خوشحال نیستم ... نه نیستم اما شما نگران نباش دوست... اها پست اخر هم برای این کامنت نداره که با خودم بودم می خواستم به خودم یاد اوری کنم برای همین هم کامنتشو غیر فعال کردم ... برای به روز کردن هم هر چی فکر میکنم واقعا نمی دونم باید با چی به روز کنم احساس میکنم خاموشم !دیگه همین!!! باز هم به من سر بزنی ها دوست.

م دوشنبه 27 شهریور 1385 ساعت 12:08 ق.ظ http://mm2.blogsky.com

روحش شاد

مرکز فرهنگی شهید آوینی چهارشنبه 29 شهریور 1385 ساعت 11:13 ق.ظ http://www.avini222.persianblog.com

سلام / متن بسیار زیبائی بود

خدایا:
به من توفیق تلاش مقابل شکست، صبر در نومیدی، رفتن بی همراه،
کار بی پاداش، فداکاری در سکوت، دین بی دنیا،ایمان بی ریا،
خوبی بی نمود، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه،
دوست داشتن بدون آنکه دوست بداند روزی کن...
و همواره ........................ ادامه مطلب را با حضور خود مطالعه فرمائید

منتظر حضور سبز شما و نظراتتان هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد